حکایتی عجیب از آیه الله بروجردی
بعد از اتمام درس طرف کفش کَن نرفت به داخل جمعیت رفت طلبه را دید خم شد ودست او را بوسید.
حکایت اول
آیت الله سید صادق شیرازی : یکى از دوستان مىگفت: زمانى که آیة اللَّه العظمى بروجردى قدس سره به قم آمدند و مرجعیت را عهدهدار شدند، شخص با نفوذى نسبت به ایشان اهانت زشتى کرد و نسبت ناروایى داد.
آقاى بروجردى قدس سره هیچ واکنشى نشان نداد، ولى طرف مقابل با این کار خود موقعیت اجتماعى بالایش را از دست داد و کارش به جایى رسید که در مدت کوتاهى خانهنشین شد و حتى دوستانش از او کناره گرفتند و این کار برایش بسیار گران تمام شد.
آن شخص به ناچار خدمت آیة اللَّه گلپایگانى قدس سره رسید و از ایشان خواست وساطت کند تا بتواند خدمت آقاى بروجردى قدس سره برسد و معذرت بخواهد.
آقاى گلپایگانى قدس سره یکى از نزدیکان آقاى بروجردى به نام سید مصطفى خوانسارى را – که تا چند سال پیش زنده بود- دید و به ایشان گفت: از قول من به آقا بگویید: فلان شخص که مرتکب آن خطا شده بود، پشیمان است. اجازه دهید خدمتتان برسد و دستتان را ببوسد و توبه کند.
آقاى بروجردى قدس سره در آن هنگام موقعیت فوق العادهاى در کل جهان داشت و مرجع عام شیعه بود. ایشان کمترین احتیاجى به آن شخص نداشت و انصافاً، بود و نبود آن آقا برایشان فرقى نمىکرد.
آقاى خوانسارى گفت: خدمت آقا عرض کردم: آقاى گلپایگانى خدمتتان سلام رساندند و گفتند: خوب است اگر اجازه دهید فلانى خدمتتان برسد و دستتان را ببوسد و معذرت خواهى کند.
تا این مطلب را به آقاى بروجردى گفتم فرمودند: ما به دیدنش مىرویم!
آقاى خوانسارى مىگفت: من که توقع چنین سخنى را از آقا نداشتم غافل گیر شدم. انتظار داشتم آقا بگوید: لازم نیست بیاید و خودم را آماده کرده بودم اصرار و تأکید کنم و خواستهام را تکرار کنم، ولى در کمال ناباورى من، ایشان از بنده خواستند وقتى بگیرم و به اتفاق به دیدن ایشان برویم.
« قلب طاهر هر چند پنهان و نادیدنى است، اما نمودهایى دارد که از طهارت قلب صاحب آن حکایت مىکند، چرا که برخى اعمال تنها از نهاد پاک و جان تابناک برمى خیزد. به راستى تا قلب انسان پاک نباشد چنین رفتارهایى از او سر نمىزند».
حکایت دوم
آیت الله خزعلی می گوید: رفتار آیت الله العظمی بروجردی با طلبه ها موقرانه و محبت آمیز بود. روزی طلبه ای سر کلاس درس از ایشان سؤالی کرد. ایشان تصور کرد این طلبه درخواست حاجت و نیازی خصوصی کرده است.
در جواب او گفت بعد از این که درس تمام شد بیا منزل تا مشکلت را حل کنم. یکی از آقایان گفت آقا این اشکال درسی دارد. ایشان دید قدری از شأن و مرتبه ی طلبه کاسته شد.
این طلبه چون قبلاً نیاز شخصی خود را با آیت الله العظمی بروجردی در میان نهاده بود ایشان تصور کرده بود ، این بار نیز همان درخواست قبلی را مطرح کرده است و نمیخواهد جلو مردم اظهار نیاز بکند. آقای بروجردی بعد از این که فهمید طلبه سؤال علمی داشته است خیلی پریشان شد.
بعد از اتمام درس طرف کفش کَن نرفت به داخل جمعیت رفت طلبه را دید خم شد ودست او را بوسید.
ایشان این حرکت را فقط به دلیل این که گوششان سنگین بوده انجام دادند نه این که عمداً آن طلبه را آزرده باشد.
گاه گاهی که زود عصبانی می شد نذر میکرد تا یک سال روزه بگیرد، خدا بر ما منت نهاد و چنین استادانی را درک کردیم.
منابع: پایگاه کانون تفسیر قرآن